نفر پنجم
بهروز ثابت
هوا را نم نم باران مرطوب كرده بود . تكه های ابر همه هنوز پراكنده دیده می شدند . همه ایستاده بودند . باد كه می آمد خودشان را جمع می كنند و فرو می روند در عمق لباس های گرمشان كه زیپش را تا بالا كشیده اند . پنج نفر هستند . هم تو. ایستاده اند كه از سرما یخ زده اند . دیوار پشت سرشان بلند است . بالایش سیم خاردار است . هر چند متر یك چراغ بالای سرشان روی دیوار به همان حالتی كه آنها ایستاده اند ایستاده است. نور سفید چراغ ها پخش می شود بین سرمای هوا و نم نم باران . باقی اش هم پخش می شود روی زمین كه از نم نم باران خیس شده است ..........
ادامه مطلب...
سنگ قبرها
Les tombales
داستانی از : گی دوموپاسان ؛ Guy de Maupassant
برگردان: مهدی رجبی
پنج دوست شام را تمام کرده بودند، پنج نفری که بالغ و ثروتمند بودند،سه تا از آنها متاهل ودو نفرشان مجرد.آنها هرماه دور هم جمع میشدندبه یاد جوانیشان، وبعد از خوردن شام تا ساعت دو صبح با هم به گفتگو می پرداختند. با هم صمیمی بودند و از در کنار هم بودشان خوشحال. دوستان صمیمیشان را به یاد می آوردند و از معاشرات با یکدیگر لذت می بردند و با این مسایل شبهای دلپذیر زنگیشان را تجربه می کردند. درباره همه چیز،هرچیزی که که پاریسیها را سرگرم میکند ، چانه زنی و پرحرفی می کردند؛مانند بحث هایی درباره آنچه که در...
ادامه مطلب...
كش صورتی
بهروز ثابت
دسته را تا آخر كه بالا می كشم كاغذ یك ردیف بالاتر می رود. باد سرد از شیشه كنار پنجره داخل می أید و می خورد به سیگارهای كنار پنجره و می ریزد شان كف اتاق و خاكسترها پخش می شوند توی هوا و از بینی ام بالا می روند.
ادامه مطلب...